عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

بدون عنوان

تقریبا 100روز از تولد عزیزدلم گذشته و علی خوشگلم روز بروز شیرینتر میشه دیگه یاد گرفته با صدا بخنده که من از شنیدنش غش می کنه دیگه فکر می کنم منو میشناسه وقتی از سرکار برمی گردم دلم می خواد بخورمش یکی دو روز اول وقتی رفتم خونه احساس کردم می خواد با من حرف بزنه و از دستم ناراحت بود گریه می کرد وتو چشمهای من نگاه می کرد یه چیزهایی می گفت دوباره گریه می کرد منم با هاش شرع کردم به اشک ریختن مامان و بابام هم همینطوری به ما نگاه می کردن به جبران نبود صبح، سعی می کنم بعدازظهر و شبها کاملا در خدمتش باشم اونم دوست داره باهم بازی کنیم اینقدر خوشگل می خنده که منو هم سر ذوق میاره تا فرصت گیر بیاره هم دستاشو می خوره قبلا فقط انگشت شصت الان دیگه کل...
25 دی 1392

امیرعلی مستقل

عزیز دلم الان تقریبا یک هفته است که من دیگه میام سرکار چون خاله نسترن واقعا دیگه خیلی اذیت میشد اومدم تا آیلین خانم (دختر خاله نسترن) هم یکم استراحت کنه تپل شه بپره تو بغل مامانیش اما دلم برات پر میکشه پسرم روزها برات شیر می ذارم و تو پیش مامان جون می مونی از اونجاییکه خیلی پسر ماهی هستی همه دوست دارن پیششون باشی یه موقعهایی پیش مامان من و یه موقعهایی پیش مامان بابایی می مونی قبلا تصمیم داشتم پرستار بگیرم تا تو رو با خودم بیارم سرکار اما راستش یکم ترسیدم فعلا که با این شرایط می گذرونیم تازگیها خیلی خیلی ماه شدی یاد گرفتی با صدا می خندی دلم برات ضعف می کنه تو اداره هرموقع دلم برات تنگ میشه عکسهاتو نگاه می کنم پسرم بعضی مواق از این...
21 دی 1392

اولین زمستان رندگی

زمستان فرا رسید با همه قشنگیهاش. با وجود امبرعلی عزیز امسال قشنگیهای زمستان صدبرابرشده متاسفانه در آخرین روزهای پاییز امیرعلی دچار سرماخوردگی شد با اینکه نه جایی رفته بودیم نه کسی میتلا بود خونمون هم امسال خیلی گرم و خوبه روزها و شبهای سختی بود وقتی پسر کوچولوم سرفه می کرد وقتی با صدای گرفتش گریه می کرد منم اشکم در میومد داره کم کم می فهمم که چقدر دوستش دارم   دوبار رفتیم دکتر و بخور دائم بالاسرش بود  اما بهرحال 6روز طول کشید تا حالش بهتر شد   و اما بعد ....... دلم می خواست اولین شب یلدای امیرعلی برای همه خاطره بشه واسه همین تصمیم گرفتم گیفت شب یلدا درست کنم البته یواشکی هیچکس حتی بابایی هم تا آخرین لحظه خب...
3 دی 1392
1